چنان سرمست و شیدایم که پا از سر نمی دانمدل از دلبر نمی یابم می از ساغر نمی دانمبرو ای عقل سرگردان زجان من چه می جوئیکه من سرمست و حیرانم به جز دلبر نمی دانمبه جز یاهو و یا من هو نمی گویم به روز و شبچه گویم چون که در عالم کسی دیگر نمی دانم
عاشق آن نیست که هر لحظه زند لاف محبتمرد آنست که لب بندد و بازو بگشاید
تمام یک مردمیان دامن گل گلی یک زنخلاصه می شودپر از آب و هوای مدیترانه ای یک بوسه...
یک عمر به خانه ،زندگی آوردی !با معجزه هر مسئله را حل کردی!من با نفس تو زنده هستم، بابا!پشتم به تو گرم است که خیلی مردی!...
دخـتــَــر کـه بــاشیمیـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـهدخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ
مرد بودنتقلبم را عاشقو خودم را شاعر ڪرده استمنبه رسم مردانگیتزنانه ترین شڪلِ عاشقی رابر دیوار دلتبه تصویر خواهم ڪشید
.شما بگید این سبک کارو دوست دارید؟ جزء اکسسوری محبوب شماهم هست؟ اگر دستبند چرم هدیه بگیرید دوست دارید و استفاده میکنید یا به اعماق کمد میره تا تولد یکی از دوستاتون همونو کادو کنید ببرید
بسیاری از ما حداقل یک خاطره شیرین از دوران کودکی خود داریمکه دوست داریم آن را از دل خاطرات بیرون کشیدهحبابی از آن درست کنیمو برای همیشه در آن زندگی کنیم ….
اونقدر آدمها قبل من و تو غصه خوردنلب پنجره سیگار کشیدنعاشق شدن، فارغ شدن، فحش دادناونقدر آدمها قبل من و توبردن، باختن، گذاشتن رفتن، گم و گور شدناونقدر آدمها قبل من و توبه گذشتشون فکر کردن، حسرت خوردن، بغض کردن..حالا کجان؟رها کن رفیقرها کن بره
دستهای توصبحی روشناندصبح جمعهی پاییزکه زیر ملافهی سردی به موسیقی دوری گوش میکنم.ای سرمای صبحکه شمدهای سفید را بر اندامم رواج میدهیبه پاس همین دستهاستکه تو را